معنی اشاره به جمع
حل جدول
فارسی به عربی
فرهنگ واژههای فارسی سره
نمارش، نمار
فارسی به ایتالیایی
cenno
عربی به فارسی
جمع , صیغه جمع , صورت جمع , جمعی
افزوده شدن , منتج گردیدن , تعلق گرفتن , انباشتن , جمع شده , جمع شونده , اندوختن , رویهم انباشتن , فراهم اوردن , گرداوردن , سوار کردن , جفت کردن , جمع شدن , گردامدن , انجمن کردن , ملا قات کردن
فرهنگ عمید
نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت،
با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن،
(اسم) سخن مختصر و با ایجاز،
مترادف و متضاد زبان فارسی
استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز، کنایه، گوشه، علامت، رای، نظر، امر، حکم، دستور، فرمان
فارسی به آلمانی
Hinweis, Ratschlag [noun], Tip, Warnung [noun]
فرهنگ فارسی آزاد
جَمْع، (جَمَعَ، یَجْمَعُ) گرد آوردن- جمع کردن- اضافه نمودن،
معادل ابجد
627